دوشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۵ - ۰۷:۲۸
۰ نفر

همشهری دو - معصومه حیدری پارسا: بیمارستان مسیح دانشوری، سالن کاخ مظفری. دل در دل مادرنیست. دلشوره امانش را بریده. مثل دلشوره ۹‌ماه انتظار و بارداری.

قلب تو در سینه من می‌تپد

مثل دلشوره روزي‌كه خبر تصادف دردانه‌اش را شنيد. مثل دلشوره روزي‌كه دستانش روي كاغذ لغزيد و ذره ذره پاره تنش را اهدا كرد و حالا باز هم دلشوره ديدار با كسي كه قلب فرزندش در كالبد او مي‌تپد. چشم‌هاي خيس مادر به در است كه يكي از لذت‌بخش‌ترين لحظه‌هاي زندگي بعد از مرگ فرزند، برايش رقم مي‌خورد و لبخند بر لبانش نقش مي‌بندد. به هديه حيات‌بخشي فكر مي‌كند كه توانسته جاني و زندگي دوباره‌اي ببخشد و اين گزارش روايت زندگي دوباره از زبان خواهر و مادراست. به اين بهانه گفت‌وگو كرده‌ايم با خانواده «سيد مهدي ميرمحمدي» كه اعضاي بدن فرزند خود را اهدا كردند و «مرتضي» كه پذيرنده قلب دردانه اين خانواده شد؛ قلبي كه شايد معجزه خداوند و هديه‌اي آسماني از طرف خانواده‌اي بزرگ بوده براي او كه ماه‌ها در ليست انتظار بود و سرانجام در سومين سالگرد ازدواجش به او و نوعروسش اهدا شد.

  • سكانس نخست: بيمارستان مسيح‌دانشوري

طاهره رامتين مادر سيدمهدي، ساعت‌هاست كه همراه تنها دخترش در سالن انتظار كاخ‌مظفري نشسته است. مي‌گويد: «دل توي دلم نبود. زودتر از ساعت قرار آمديم. نتوانستم در خانه بمانم. هر ثانيه برايم ساعت‌ها گذشت. دلم مي‌خواست صداي تپش‌هاي قلب فرزندم را بشنوم. ماه‌هاست كه بي‌تاب و بي‌قرار اين ديدارم».

  • سكانس دوم: لحظه ديدار

سرانجام در باز مي‌شود و پسرجوان به همراه همسرش وارد مي‌شود. اشك، بر گونه‌هاي مادرنقش مي‌بندد. دست روي قلبش مي‌گذارد و نفس راحتي مي‌كشد و مي‌گويد: «چه تقديرخوبي براي فرزندم رقم خورد. احساس مي‌كنم مهدي هنوز زنده است و زندگي معنوي‌اش ادامه دارد. اگرچه لحظه ديدار و شنيدن صداي تپيدن قلب عزيزم در سينه ديگري پس از 2سال برايم به دور از تصور بود اما حالا حس و حالي همراه با آرامش دارم كه قابل توصيف نيست. امروز لحظاتي پر از احساس واضطراب، اشك و لبخند را تجربه كردم. اما با اين حال حس خوبي است: چون مي‌بينم كه قلب مهدي مهربان من، توانسته زندگي دوباره‌اي را رقم بزند و به راستي اين تقدير زيبا نصيب هر كسي نمي‌شود. جالب است بدانيد كه از همان روزي كه اعضاي بدن مهدي را اهدا كرديم خيلي اصرار كردم كسي كه قلب مهدي را هديه گرفته است ببينم اما پزشكان قبول نكردند و گفتند امكان ندارد و شدني نيست. اما به خواست خداوند متعال و به‌صورت كاملا اتفاقي اين ديدار رقم خورد تا شايد مرهمي باشد براي دلتنگي‌هاي من. امروز حس كردم كه با تقدير به‌معناي واقعي نمي‌توان جنگيد و تقدير من اين بود كه دلم با اين ديدار آرامش بگيرد».

  • سكانس سوم: فلاش بك به زندگي

دم‌دماي غروب 21 آبان 93 و نهم‌محرم بود كه مهدي به خانه آمد. دوم دبيرستان بود. ته تغاري و دردانه خانه. هميشه با آمدنش حال و هواي خانه عوض مي‌شد. محال بود از در بيايد و خنده را روي لبانمان نياورد. نمي‌دانيد چقدر با خودش شور و هيجان به خانه مي‌آورد. دوست داشت جو خانه را عوض كند. آن شب يك كتاني نو خريده بود. كلي با خواهرش و من شوخي كرد. بچه فوق‌العاده شادي بود. اما از لحظه‌اي كه با موتور و دوستش بيرون رفت دچار دلشوره شدم. مهدي تا شب قبل يعني هفتم محرم در تكيه چاي مي‌داد و براي همين اجازه دادم بيرون برود كه خستگي اين چند شب از تنش به در شود. كمتر از يك ربع نگذشته بود كه زنگ در را زدند. يكي از دوستان مهدي بود گفت: پسرم و دوستش تصادف كرده‌اند. سراسيمه با دخترم از خانه بيرون زديم. 2كوچه پايين‌تر با خودرويي كه انحراف به چپ داشت تصادف كرده بودند. مهدي از موتور پرتاب شده و با خودروي ديگري به‌شدت برخورد كرده بود. همه‌‌چيز به سرعت يك فيلم از مقابل ديدگانم رد مي‌شد. همراه آمبولانس روانه بيمارستان شديم و آنجا بود كه پزشكان گفتند مهدي قطع نخاع شده است. باورم نمي‌شد پسرشاد و پرجنب و جوش من قطع نخاع شده است. گفتند راننده 100درصد مقصر بوده است اما چون خودش زنگ زده بود تا آمبولانس بيايد از طرفي تازه عروس داماد هم بودند رضايت داديم. اما همچنان شب و روز كنار بستر پسرم بوديم تا اينكه چند هفته بعد ريه‌هاي مهدي دچار مشكل شد و سرانجام 2‌ماه پس ازحادثه، مهدي دچار سكته قلبي شد و به كما رفت و در كمتر از چند روز مرگ مغزي اتفاق افتاد.

  • سكانس چهارم: تصميم بزرگ

نگاه نگران مادر از پشت شيشه اتاق مراقبت‌هاي ويژه فرزند جوانش را نگاه مي‌كند و زير لب ذكر مي‌گويد. سخت‌ترين زمان برايش فرارسيده است. پزشكان خبر مرگ مغزي را به مادر نگران اعلام كرده‌اند؛ خبري كه او هرگز دوست ندارد آن را باور كند. فرزندش هنوز نفس مي‌كشد و او صداي نفس‌هايش را به خوبي مي‌شنود. نمي‌تواند بپذيرد كه اوهيچ وقت چشمانش را به‌صورت شكسته مادر باز نخواهد كرد. پزشكان تيم پيوند وظيفه سختي برعهده دارند. بايد با ارائه دلايل علمي به خانواده اين جوان بگويند فرزندشان ديگر باز نخواهد گشت و از سوي ديگر از آنها بخواهند كه با اهداي اعضاي بدن عزيزشان، جان چند بيمار نيازمند به عضو پيوندي را از مرگ نجات بدهند؛ بيماراني كه تنها با يك عضو بيمارمرگ مغزي مي‌توانند دوباره به زندگي لبخند بزنند. مادر مي‌گويد: پزشكان به ما اعلام كردند كه ديگر كاري از دستشان براي مهدي برنمي‌آيد و مهدي روز 23دي‌ماه و بعد از 64 روز دست و پنجه نرم كردن با زندگي، مرگ مغزي شد.

فرداي آن ‌روز يك تيم از بيمارستان مسيح دانشوري به بيمارستان بعثت، جايي كه مهدي بستري بود، آمدند. دكترمظاهري هم با ما صحبت كرد. چند ساعت بعد پزشكان پيشنهاد اهداي اعضاي پسرم را دادند. انگار همه منتظر بود تا تصميمي بزرگ به‌دست خانواده ما گرفته شود؛ تصميمي كه تا پيش از اين تنها از طريق دوستان يا خواندن در روزنامه با آن آشنا بوديم و آن اهداي عضو بود. مي‌دانستيم كه مهدي هيچ‌گاه براي ما زنده نخواهد شد. به همين دليل فكركرديم كه با اهداي اعضاي بدنش ياد مهدي براي هميشه زنده خواهد ماند».

  • سكانس پنجم: شاخه گلي كه چيده شد

عصر روز دوشنبه. 24دي‌ماه. بيمارستان مسيح‌دانشوري حال و هوايي باراني داشت. نوجوان 16ساله‌ام را آوردند تا او را براي انجام مراحل اهداي عضو آماده كنند. همه‌‌چيز به سرعت اتفاق مي‌افتاد. هرچه فكر مي‌كنم مي‌بينم كه آن روزهيچ‌چيز به‌دست ما نبود. انگار پرده‌اي، قلب و چشم ما را پوشانده بود. برگه‌ها را يكي يكي مي‌آوردند و دستمان به روي برگه‌ها مي‌غلتيد و امضاها انجام مي‌شد. انگار در اين ميانه ما هيچ‌كاره بوديم. هيچ قدرتي ازآن ما نبود. دائم فكر مي‌كردم پسرم صدايم مي‌كند. حالا كه خوب فكر مي‌كنم مي‌بينم پسر16ساله من چقدرزود بزرگ شد. برايش هزاران برنامه داشتم. براي دانشگاه رفتنش، داماد شدنش، اما هيچ وقت چنين تقديري را برايش نمي‌ديدم. اصلا انگارنه‌انگار كه تا همين چند ساعت پيش اميدوار بوديم كه مهدي دوباره بتواند روي پاي خود بايستد و بازهم به ما لبخند بزند. انگار نه انگار كه 2ماه هر روز مسير خانه تا بيمارستان را طي كرده بوديم به اميد بهبودي دردانه‌اي كه عاشقانه دوستش داشتيم. پدرش البته زودتر از من تصميم گرفت. امروزهم اگر حاضر نشده كه بيايد به‌خاطر مرتضي بود، گفت: اين بچه قلبش را عمل كرده است مبادا اذيت شود. هيچ وقت هم دلش نمي‌خواست كه بچه‌ها اذيت شوند امروز هم به من مي‌گفت: نرو شايد اذيت شود.

در نهايت اينكه ما در كوتاه‌ترين زمان قلب، كليه‌ها، كبد و نسوج پسرم را به بيماران نيازمندي كه ادامه زندگي‌شان تنها به يك عضو حياتي وابسته است، اهدا كرديم تا پدر و مادر نگراني پس از تحمل سال‌ها سختي بار ديگر لبخند بر صورت خسته‌‌شان نقش ببندد. حالا كه خوب فكر مي‌كنم مي‌بينم رضايت مهدي بود كه كارها را اينگونه با سرعت پيش مي‌برد. اما‌ اي كاش همه ما اين نعمت را به‌دست بياوريم كه بتوانيم در لحظات سخت تصميم درست بگيريم. مهدي رفت. مي‌دانم كه جايش هم خوب است اما اگر اين قلب با جسم او به زير خاك مي‌رفت چه فايده‌اي داشت. حالا اما چندين خانواده مانند اين تازه عروس و داماد، شادمان و خوشحال زندگيشان را ادامه مي‌دهند. سخت است دوري از جگر گوشه اما آرامش دارم چون احساس مي‌كنم كه دردانه من زنده است.

  • سكانس ششم: جشن نفس، آغاز آشنايي

حالا چندين ‌ماه از آسماني‌شدن مهدي مي‌گذرد. مادر بي‌تاب است. خواهر بي‌قرار است و پدر روزها را با دوري و سختي نبودن دردانه سپري مي‌كند. روز جشن نفس نزديك مي‌شود و خانواده دعوت به مهماني خاص و بزرگي مي‌شوند. مهماني بزرگي كه روي ديگري از زندگي را به رخ مي‌كشد. در اين جشن كه براي بزرگداشت خانواده‌‌هاي ايثارگر اهدا‌كننده، گيرندگان اعضاي پيوندي و بيماران ليست انتظار همه ساله تدارك ديده مي‌شود 2خانواده محمدي و مرتضي عسگري يكديگر را به‌طور كاملا اتفاقي پيدا مي‌كنند. دختر خانواده، با همسر مرتضي آشنا مي‌شود و سرآغاز ديدار 2 خانواده به همت كادر پزشكي بيمارستان مسيح‌دانشوري در شرايطي خاص رقم مي‌خورد.

  • سكانس هفتم: قلبي كه مي‌تپد

لحظه ديدار نزديك مي‌شود. در يك طرف مادر مهدي قرار دارد و در طرف ديگر مرتضي، جواني كه متولد 67 است وقلب را هديه گرفته است. او درحالي‌كه اشك گونه‌هايش را خيس كرده است مي‌گويد: به تصوير كشيدن شكوه، بخشندگي و گذشت خانواده مهدي نه قابل توصيف است ونه قابل جبران. از آن روزي كه قلب در وجودم تپيدن گرفته مدام به اين موضوع فكر مي‌كردم كه كاري كه اين خانواده انجام داده‌اند ارزشي دارد كه فقط من مي‌دانم و بيماران پيوندي كه كانديداي پيوند هستند. با اينكه زمان زيادي درانتظار نبودم اما روزها و لحظات سختي را سپري كردم. قبل از اينكه كانديداي پيوند شوم مراحل درمان بسياري را گذرانده بودم، وضعيت جسمي‌ام اصلا مساعد نبود. البته سابقه بيماري خاصي ندارم خيلي اتفاقي متوجه شدم قلبم بزرگ است و طي همين چند سال درمان را شروع كردم. از اصفهان به تهران آمدم. هيچ وقت هم فكر نمي‌كردم بيماري‌ام به حدي برسد كه نيازمند پيوند قلب شوم اما زماني كه گفتند بايد پيوند شود هرگز ازخدا نخواستم براي عزيزي اتفاق بيفتد. از خدا هميشه شفا خواستم. با خود مي‌گفتم خدايا هر طور كه خودت صلاح مي‌داني چون ديگر به لحاظ درماني كسي نمي‌تواند براي من كاري انجام دهد. روزهاي سختي بود پر از ترس. اما اميدي بود كه هميشه همراهم بود. با اينكه فقط 3سال و خيلي اتفاقي با بيماري درگير شدم اما خيلي سختي كشيدم و سرانجام و دور از ذهن پيوند قلب برايم انجام شد. درست روزي پيوند شدم كه سومين سالگرد ازدواجم بود. خانواده بزرگوارمهدي با كار خودشان فعل بخشش را به‌معناي تمام صرف كردند و من هميشه به‌خودم مي‌گويم حالا بايد من و همه افرادي كه ديگر اعضاي مهدي و امثال مهدي‌ها را دارند، امانتداران خوبي باشيم كه اگر بزرگ منشي آنها نبود امروز زندگي دوباره‌اي را آغاز نمي‌كرديم. اين خانواده با تصميم بزرگوارانه خود به زندگي من جان دوباره دادند. اميدوارم كه در زمينه اهداي عضو به اين موضوع كه هر فرد مسئول نجات جان همنوعان خود است، برسيم.

  • اميدوارم تقدير زيباي مهدي نصيبمان شود

هانيه ميرمحمدي، خواهر مهدي مي‌گويد: روزگاربدون مهدي خيلي سخت است اما به قول مادرم اين چنين تقديري نصيب هر كسي نمي‌شود. برادر كوچك، ته‌تغاري و عزيز بود و 5سال كوچك‌تر از من بود. رابطه خوبي داشتيم. من هنوز خواهر و برادري را اينطور نديدم. تصميم سختي بود. احساس مي‌كردم صدايش مي‌آيد كه مي‌گفت مامان و بابا رضايت دادند، تو هم امضا بده. حرف نمي‌زدم. قبول نمي‌كردم اما يك لحظه حس كردم مهدي آمد در گوشم گفت آبجي رضايت بده. من در لحظه به لحظه زمان اهداي عضو اين را با تمام وجودم حس كردم كه مهدي با تمام وجود به اين كار رضايت دارد. قدم‌هايي كه برمي‌داشتم به اراده من نبود به اراده مهدي بود. حالا هم همه اعضاي خانواده، خاله‌ها، دايي‌ها و خانواده پدري‌ام بعد از فوت مهدي كارت اهداي عضو دريافت كرده‌اند. اميدوارم اين چنين تقدير زيبايي نصيب ما هم بشود.

  • داغ رفتني كه كهنه نمي‌شود

مهدي از 7سالگي به هيئت مي‌رفت. هميشه دوست داشت به عزاداران امام‌حسين(ع) چاي بدهد. كوچك‌تر كه بود به او فلاسك مي‌دادم كه چاي بدهد كه نسوزد‌ يا هوا كه گرم بود شربت پخش مي‌كرد. 2سال هم بود كه محرم‌ها ايستگاه صلواتي راه مي‌انداخت و هميشه تا 10محرم براي امام حسين(ع) چاي مي‌داد اما امسال 2سال شد كه جاي او در محرم‌ها خالي بود. البته در اين 2سال همه مردهاي خانواده آمدند و در تكيه‌اش چاي ريختند حتي كسي كه مي‌آمد برايش داربست مي‌زد 2 شب مانده به محرم آمد و برايش بدون اينكه هزينه‌اي از ما بگيرد داربست را وصل كرد.

  • فرهنگ اهداي عضو را در جامعه ترويج دهيم

دكتر فرحناز صادق بيگي، رئيس واحد فراهم‌آوري اعضاي پيوندي دانشگاه علوم‌پزشكي شهيدبهشتي، درباره اين ديدار مي‌گويد: اين مراسم كه به درخواست هر دو خانواده انجام پذيرفت درهيچ كجاي دنيا مرسوم نبوده و نيست. يعني اينكه گيرنده عضو و اهدا‌كننده ارگان با هم روبه‌رو شوند. اما از آنجايي كه اين خانواده‌ها به‌طوركاملا تصادفي با يكديگر در جشن نفس كه خاص اين خانواده‌هاست آشنا شده بودند و بنا بردرخواستي كه از اين واحد داشتند برنامه‌ريزي براي ملاقاتشان با حضور پزشك انجام شد تا دغدغه‌اي در زمينه روبه‌رو‌شدن 2 خانواده با يكديگر نداشته باشيم. خوشبختانه ارتباط بسيار خوبي هم برقرار شد كه اميدوارم باعث تسلاي خانواده اهداكننده باشد.

وي در ادامه اشاره‌اي هم به ليست انتظارپيوند كرده و مي‌گويد: در حال حاضر 26هزار نفر در ليست انتظار پيوند هستند كه متأسفانه روزانه 10نفر از آنان به‌علت كمبود يا فقدان عضو پيوندي فوت مي‌كنند، به همين سبب با توجه به ايثار و بخشندگي هموطنان عزيز كشورمان در اين امر مقدس، اگر فرهنگ اهداي عضو در جامعه ترويج داده شود ان‌شاءالله به جايي خواهيم رسيد كه بتوانيم از مرگ اين عزيزان جلوگيري كنيم.

به هر حال سالانه حدود 4هزار تا 8هزار نفر دچار مرگ مغزي مي‌شوند كه از اين تعداد تقريبا نيمي از آنها يعني حدود 2هزار تا 4هزار نفر قابليت اهداي عضو را دارند، اما از اين تعداد فقط حدود 800-700نفر رضايت به‌اهداي عضو مي‌دهند. اين در حالي است كه هر نفر به‌طور بالقوه مي‌تواند جان 8نفر را از مرگ نجات بدهد. اميدواريم با ترويج درست فرهنگ اهداي عضو، شاهد تولد دوباره عزيزاني باشيم كه از مرگ عزيز ديگري جان مي‌گيرند.

  • شما هم مي توانيد سهيم باشيد

ماجراي اهداي عضو، ماجراي عشق است، داستان قرب الهي است، سرگذشت خانواده‌هاي ايثارگري است كه با گذشتن از اعضاي كالبد عزيزانشان نااميدي مطلق همنوعان نيازمند به عضو را به لحظاتي سرشار از اميد و اعتقاد تبديل مي‌كنند. درحال حاضر پيوند عضو يكي ازمهم‌ترين روش‌هاي پزشكي است كه براي بيماران لاعلاج و درمان‌ناپذير به‌كار برده مي‌شود؛ بيماراني كه به‌دليل ابتلا به بيماري‌هايي نظير نارسايي كليه، نارسايي كبد يا نياز به پيوند قلب و ريه راهي درماني جز پيوند اعضاي سالم ديگري به جاي عضو ناسالم خود ندارند. اهداي عضو، اهداي زندگي است. يعني قبول كردن اين موضوع كه بعد از مرگ مغزي اعضاي بدن ما و عزيزانمان مي‌تواند به بيماران نيازمند جان دوباره‌اي دهد.

  • چگونه كارت بگيريم

هر كسي كه مي‌خواهد اعضاي بدنش پس از مرگ مغزي به بيماران نيازمند اعضا، اهدا شود، با مراجعه به پايگاه WWW. ehda. ir مي‌تواند فرم ثبت‌‌نام را دريافت و پر كند و با در دست داشتن اين كارت به جمع اهدا‌كنندگان راه يابد. با مراجعه به پايگاه اهداي عضو مي‌توانيد به بخش دريافت كارت وارد شويد و اطلاعات و مشخصات هويتي خود ازجمله نام و نام خانوادگي، نام پدر، جنسيت، شماره شناسنامه وكد ملي، محل تولد، نشاني، شماره تماس و كدپستي محل سكونت را در اين فرم تكميل كنيد. با پركردن اين اطلاعات مشخص شده براي دريافت كارت اهداي عضو مشخصات شما وارد سامانه مي‌شود. پس از پايان فرايند ثبت‌نام و تأييد نهايي فرم تكميل شده اطلاعات شما توسط واحد فراهم‌آوري اعضا، تصوير كارت اهداي عضو به همراه كد رهگيري نشان داده مي‌شود با پرينت اين كارت. براي دريافت كارت اصلي اهداي عضو به همراه كد رهگيري ثبت‌نام به يكي از شعب بانك ملي مراجعه كنيد و با ارائه مبلغ 2هزارتومان كارت اهداي عضو خود را كه شبيه كارت‌هاي بانكي است و به‌صورت آني صادر مي‌شود دريافت كنيد. ناگفته نماند تراكنش‌هاي بانكي را هم مي‌توانيد با اين كارت‌ها انجام دهيد.

  • مرگ مغزي؛ شرط اهداي عضو

مرگ مغزي يك فرد مي‌تواند شروع دوران جديدي براي زندگي بيماران نيازمند پيوند باشد. با داشتن كارت اهداي عضو، مي‌توانيد به پزشكان اين اجازه را بدهيد كه اعضاي حياتي بدنتان را اهدا كنند. اهداي عضو امر خير و مقدسي است كه انسان‌ها مي‌توانند پس از مرگشان، ادامه زندگي خود را در بدن فرد ديگري ببينيد. تصادفات رانندگي، وارد آمدن ضربه شديد به سر، سقوط از ارتفاع، غرق‌شدن در آب، مسموميت‌ها، خونريزي‌هاي داخلي مغز و همچنين سكته مغزي از مهم‌ترين علل مرگ مغزي است. در اين ميان برخي افراد به‌دليل آشنايي با مرگ مغزي و اهداي عضو براي انجام اين عمل خداپسندانه و اهداي اعضاي خود درصورت مواجهه با حوادث اقدام به دريافت كارت اهداي عضو كرده‌اند. البته بسيار مهم است تا نزديكان اين افراد هم در جريان اين امر قرار گيرند تا در زمان فوت او، براي اهداي عضو غافلگير نشوند. البته بنابر قانون جمهوري اسلامي ايران و بيشتر كشورهاي جهان، براي اهداي عضو رضايت خانواده ضروريست و حتي با وجود داشتن كارت اهداي عضو درصورت عدم‌رضايت خانواده، اهدا صورت نخواهد گرفت. پس بهتر است با ارائه اطلاعات درست به خانواده آنها را در جريان دريافت كارت اهداي عضو خود قرار دهيد و رضايت و اعتماد آنها را راجع به اين مبحث جلب كنيد.

  • اعضاي قابل اهدا

اعضاي قابل اهدا عبارتند از: قلب، ريه‌ها، كبد، روده‌ها، لوزالمعده و كليه‌ها. علاوه بر اين اعضا، برخي از بافت‌هاي بدن نيز قابل پيوند هستند. به‌عنوان مثال با اهداي قرنيه چشم مي‌توان بينايي را به فردي كه دچار صدمه شديد به چشم شده بازگرداند. تاندون و غضروف باعث بازسازي اعضاي آسيب‌ديده مربوطه مي‌شود. پيوند استخوان مي‌تواند مانع قطع عضو در سرطان استخوان شود. دريچه قلب براي كودكان با بيماري مادرزادي دريچه‌اي و بزرگسالان با دريچه آسيب ديده به‌كار مي‌رود. پيوند پوست نجات‌بخش بيماران با سوختگي شديد است. 

کد خبر 355936

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha